ای وطن ام

.

چه کسی گفت

که من جلای وطن کردم

چه کسی گفت

که من … ترا رها کردم

چه کسی گفت

که من فارغ از اسارت ملی

و غرق زحمتکشان … در فقر سیاه

شاد و راحت

خود را رها …در فضای دگران کردم

ای تارو پودم

و ای…ذره ذره های جان و تنم

ای وطن ام

همواره با توام

در فضای توام

و برای توام

من … نه من

…که یکی از ریشه های تو

سراسیمه می دوم همه جا

نه منفصل از تو … و بریده

یکی از پاره های جان زخمی

و بی قرار توام

نیست فاصله ای بین منو تو

باور کن

نزدیک تر از رگ گردن

به قلب توام

می کوبد ضربان درد

بر جدار رگ هایم

آلوده ام تا مغز استخوان

با زهری که می ریزد

…هر روز و شب

به کام کودکان خیابانی توام

…این دردها

نه امروزی

به درازای تاریخ جاهلیت و استعمار

حک … در ضمیر ناخوداگاهم

بر من روا مباد حتا … یک نفس

اگر

بجای فریاد اعتراض

و تلاش… برای نجات تو

چشم بر این ظلمات و غارت بسته

و سکوت کنم

.

.

فرح نوتاش

وین 30.07.2024

کتاب شعر 10

www.farah-notash.com

Comments are closed.