از سینه خاک اشعار فارسیکتاب 5 از سینه خاک فرح نوتاش وین 12\11\1382 20\10\2004 آنکه زیر خاک می کشد فریاد در تأنی سخت انتظار پاک رفت از یاد شد دست به سر خاکمان بر سر خاکمان بر سر هق هقش هنوز می زند در خاک دریایی تلخ بار پژواک شد دست به سر سنگ و انتظار بلور و دلش خاک و اشک زده قالب رخش ما سر به سر خاکمان بر سر خاکمان بر سر آنکه پا بسته در اعماق خاک با دستی برون از سینه خاک می کشد فریاد شد مشتی از خاک می کشد فریاد شد مشتی از خاک و دست به سر ما سر به سر خاکمان بر سر خاکمان بر سر در بحث در جدل در کش و واکش جانش رفت از دست خاکمان بر سر خاکمان بر سر دست برون از خاک پژمرد فسرد افتاد و مرد شد دست به سر سر به سر خاکمان بر سر خاکمان بر سر Previous Post آغاز ماه مه Next Post امواج هیاهو