آه مادر
آه پدر... آه مادر
گناه ما چه بود
و ما چه کرده بودیم
که تاوانش اینهمه سنگین است و من بدهکارم
من از این جنگ
من از این کمپ و پناهنده شدن
من از مردانی که دائم می فروشند مرا
از بوی گند تن مردانی که
تن کوچک من ابزار شهوتشان است
وزورم به آنها نمی رسد
من از این تن پر زخمم
من از این خون مدام... برپیرهنم
من از درد ظلم و بی حمایتی
جان به لبم ...به که بگویم
من از آوار خشونت مادر
من از هوار بیداد
من ازتعفن...ازعمق تحقیر به من...
از بی مهری
از گرسنگی سرما
از چرک و کثافت
من از تنهایی جان به لبم
بیزارم بیزار
فریادم را می شنوی
از اعماق ظلمت و سیاهی فریاد می زنم
ازبیداد ظلم وخشونت به کودکان
بیدار شو ...بیدارشو ...بیدارشو مادر
گر چه شش سال بیش ندارم
می پرسم...می پرسم
چرا من کوچک ...که قادر به دفاع از خود نیستم
باید در دنیای پراز ظلم وحوش تنها باشم
تنها ...در دنیای پرعفونت بی مهری
بارکشه ...این همه رذالت
و این همه خشونت با شم
آه چرا ...چرا...چرا زاده شدم
کافی ست سوختنم
می خواهم که بمیرم .. می خواهم که بمیرم
بیا .... بیا... مرا با خودت ببر
فرح نوتاش آذر 1392