آمده از دریا

آمده از دریا

در انتظار آمدنت

قطره قطره آب می شوم

و هیاهوی ناقوس های بی قرار رگ هایم

کم کم…

آبی شکیبم را محو می کند

 

در امتداد پر تأنی زرد لحظه ها

نفس هایم راه بازگشت نمی یابند

و گنجشک ناآرام قلبم

بال های مضطرب

بر سرخی قفس می کوبد

 

آه… ای آمده از دریا

باورم کن

شوق دیدارت

و پرواز بر لایتناهی عطر نارنجستان ها

قرارم را ربوده

و چنین…

سپیدی صبح هایم را

به نیلی شب ها می ریزد

 

فرح نوتاش

14 تیر ماه 1380

Comments are closed.