یاد تو 6
رهیده جان ...عزیز جان
تنت خسته جدا از جان
تو زنجیری این زندان
رها گشته...
پریده....
مانده زندان بان
پرستو ها همه برگشته در خانه
پرستوی خودم خسته ...
زخمی...
دگر هرگز نمی کوبد در خانه
عزیز جان ...گل گلها
دلیر و با شهامت ...
سپرده ره از این پلها
شکسته پل...شکسته پل
چگونه گیرم اکنون ...
دست تو سنبل
آخ رهیده جان ... غم گسار مردم محزون
شده دل ها ز هجرت خون
لبت بسته ... تنت خسته
نگاهت پر توان ...
دلت هزاران بار
اندر هم شکسته
پریده رنگ ...رخت معصوم
خودت مظلوم ...
خودت مظلوم
عزیز من ...لبت بگشا
سخن گو از برای با صفا دلها
به گرد تو همه اینجا...
همه یاران
نگاه با وفاشان در پس باران
دمادم غم... لبالب آه
جهان در چشمشان ...عین پر یک کاه
همه همچون گذشته ....با محبت با وفا
بخواب آرام عزیز من...
غم از سینه بروبان پاک
رخت آهسته بگذار بر رخ آن خاک
بخواب آرام عزیز جان
بخواب آرام
فرح نوتاش
خرداد 1369
Book1
www.farah-notash.com