رهیده جان عزیز جان جانان
نشد در این جهان درد تو درمان
گل میخک کنار تخت تو نیست
ستاره ای دگر در بخت تو نیست
سراغت را بگیرم...کوچه کوچه
غمت پژمرده هرچه یاس پیچه
نفسهایت دگر در شهر ما نیست
مقاوم چون تویی در شهر ما کیست
گذارم پای خود را جای پایت
درمن زنده شوی جانم فدای
خیالت را بگیرم من در آغوش
شوم با یاد تو از درد مدهوش
عزیز خوب من حرفی نگقتی
به پیش روی ما در گور خفتی
تو هرگز مرگ را باور نکردی
ز درد و غم دمی شکوه نکردی
گلم از دست من باد صبا برد
همه دیدند چه زود زود پژمرد
بیا جانا بیا جانا در این دشت
که عمر چون منی با گریه سر گشت
فرح نوتاش
تهران اردیبهشت 1369
Book 1
www.farah-notash.com