کاروان غم

کاروان غم

برای کردهای برهنه پا رانده شده از عراق

 

 

گل آواز ها یکسره پژمرد

ستاره ها به شام بی سحر مرد

همه آوارۀ کوه و بیابان

زن و کودک همه آمد به لب جان

 

گرسنه ...تشنه و نالان و گریان

گل حسرت برای لقمه ای نان

کجا خانه کجا سقف و کجا آب

کجا ره توشه و کفش و کجا خواب

 

دل دشت و بیابان کوچه کوچه

گرسنه بی کفن بی آب و حجله

به سیل کاروان مادر نشانه

کجا گم گشته طفلم کرده خانه

 

هزاران کودک آواره امروز

به امید صفا از جان دلسوز

جهان گشته ز غم یکباره لبریز

جرس فریاد می دارد که بر خیز

 

فرح نوتاش

تهران اردیبهشت 1370

Book 1

www.farah-notash.com

 

Comments are closed.