میدان زنان سلحشور

میدان زنان سلحشور

مهری مهین ... سیمین و فرخنده

ای زنان رنج وکار وطنم

قلب من...

سنگ صبور غمهاتان

گلویم ... همیشه زخمی بغض

از شنیدن رنج و دیدن اشگها تان

نیست بر قصۀ غصه هایتان پایان

 

در بسترسنگلاخی سیلاب زندگی دیدم

که چگونه آبدیده شدید

و... ناب شدید

هرگز به تحقیر و خفت و توهین

نه خو کردید و

نه از رنج تبعیض رفته ... بر شما

بر فنا شدید

گر چه آه مدام ...

سنگین کرد ... قفس سینه

لیک نه پذیرفت جان تان هرگز

تحمیل خفت ... چون بردگان دیرینه

 

زمان سپری شد ... ولی

آسمان نشنید ...

فریاد خشم خروشان جمعی ما

تنها تنها

در سلاخ خانه های دادگاه های طلاق

با فرزندان امان همگی ذبح شدیم

و آه ها و اشگ هایمان

در چرخ پرهیاهوی زندگی گم شد

و نه پرسید کسی

از ظلم رفته به تمام هستی ما

و هرگز دگر گون نشد

این ظلم سیاه تحمیلی

 

گلنار

ای سلالۀ شهامت وایثار

ای تبلور عصیان خالص و عریان

و تنها پناه روزگاران تلخ فرزندان

بر خیز وشعله شو... ز آتش سینه

بده دست زحمتکش ات به تهمینه

همه با هم رأس ساعت هشت

در میدان زنان سلحشور

که قبلا بود نامش بهارستان

علیه تبعیض مکتوب درقانون

با هم ... همگی فریاد شویم

که چو مردان ... ما نیز انسانیم

و از ظالمانه ترین قانون های تبعیض

درسیاه نامۀ قانون اساسی

متنفریم و بیزاریم

و یک باربرای ابد

ما برای حقوق برابر

باید ... که به پا شویم و بجنگیم

و جان دهیم

تا اهراز تمام حق خود

ننشسته ز پا ... و پیروز شویم

 

فرح نوتاش

تهران شهریور 1372

Book 4

www.farah-notash.com

Comments are closed.