گذشته ها ... نگذشته اند
و هرگز نمی گذرند
زخم های من
چون روز حادثه ...
همیشه خون ریزاند
و الماس حافظه ام
هزار تراش و شفاف
ضابط جنایت هایت بر تمامی
زمان و زمین
من ... در عجب ام
به چه قیمتی
و چگونه ... در کنار تو...
و چگونه از تو خواهش و نرمش
وقتی که این چنین سخت
ذات حقیرو حریص و پست تو
بر همگان عریان
من زنده ام ... تا علیه تو
فریاد شوم و بس
چرا که تنها صدایی که می شنوم
انعکاس فریاد قربانیان
تاریخ و حال
و در عرصۀ سیاه زندان زندگی
که ساخته ای
شاهد
جنایت های تو...
بی وقفه و شلاقی
و خوب می دانم
که امواج قیام انسان ها ی زمین
ترا از زمین خواهد روبید
فرح نوتاش
وین 2015 اوت
Book 7
www.farah-notash.com