فریبرز رئیس دانا
با فریبرز رئیس دانا
در بم آشنا شدم
بر او درودی دوباره
که زنده است هنوز
و نمیرد هرگز آنکه
دلش… زنده شد به عشق
و بر شکوه قامت استوارش …
بس درود
بر منش والا…
و شخصیت سلیم اش
بس تکریم
او بزرگواری از خیل مردان مبارز هم عصرم
او فکوری زیبا و متین
برخاسته با تمامی جان
تا تکیه گاهی
برای بی خانمان های گمگشته
در زیر و رویی های زمین
بم در زلزله
و زلزله های پیوسته …
زانو زده بم
بی فریاد شبانه … بشکسته
او پناه بی پناهان باخته دارو ندار …
او یار مردمانی
شده بی چیز مادر زاد
شانه های فراخ او نمناک
از اشک کودکان به یکباره
در جهانی بزرگ…
بی کس و غمناک
گذاشته پا بر زمینی
با تمام جان این مرد
جایی که خورشیدش مرده
و می کشد آه سرد
با قامتی افراشته
گسترده بال های ارتباطی خویش
گشوده راه های سفر
تهران بم …بم تهران
تا همه باشند ناظر و شاهد
که نمانده چیزی بر سر پا
فرو ریخته …
نگین یاد گاری ایام گذشتۀ ایران
و به فریادش برسند …
همگان
کار او… احیای دوبارۀ بم بود
شانه های فراخ او
تکیه گاه کودکان غرق در غم بود
او پناه بم…و خود عشق بم
حک شده نام فریبرز تا به ابد …
کنار نام بم
بم زنده است
و فریبرز زنده… در کنار بم
فرح نوتاش
وین 16 مارس 2020
کتاب شعر فارسی 9
www.farah-notash.com