صیغه... زمان محدود
عشق هرگز زمان نمی شناسد
از مدت نگو
عشق با عیار طلا آشنا نیست
از مبلغ نگو
نرخ یک دلتنگی
در غروبی سرد و سیاه
لابد بس گران... حتا مفت !
و شراره های سرخ بی قراری در عشق
نرخش چند ؟
مبلغ حرکت ماشین
در تراش ابزار
یا که رندۀ برقی در کارگاه چوب بری
در چرخش عقربه های بلند و کوتاه زمان
معلوم است
اما...
لذت یک بوسه
از گونۀ نرم وچون گل یک کودک
و تعین مبلغش ...
با گرم یا سیر است ؟
در ادراک و بهره وری
از شورو عواطف انسانی
در گردش سیال زمان
و ابعاد مکان
طرح قیمت و زمان
زیبا نیست
فاصله افلاکی ست ازآمال والای زنان
طرح مبلغ با تعین زمان
ابرام به تشویق
در عرضۀ تن ... به مثال کالاست
تو چه میدانی
تا به کی در هالۀ نورانی عشق خواهی ماند
و پیوستن به ابدیت
جزو آمال بزرگ عشق است
پس...حصار زمان و مبلغ
بس بی معناست ... و ترویجش
جدا کردن تن از جان هاست
و مهر تأیید بر آن
سقوطی ناهنجار
از مسند نورانی عشق
و حرمت جان...
به گنداب سیه عرضۀ تن
چون کالاست
و در عشق زمان بی معناست
زن مادر آینده در یک جامعه است
و تشویقش به معامله با تن خویش
بی تردید ننگین است
و با رسمیت ...
گشودن درهای هوس
و هجوم سرسام آور آن
زشت...خطا ی بدوی
نازیباست
آری ... در عشق
مبلغ و زمان بی معناست
و پیوستن به ابدیت
جزو آمال بزرگ عشق است
فرح نوتاش
تهران خرداد 1372
Book 2
www.farah-notash.com