او زنده است
و نفس می کشد ... می بیند
می تپد قلبش ...
با ریتمی هماهنگ و قوی
در سینۀ تک تک عاشقان جهان
و وحشت از برخاستن یکبارۀ او
آرامش امپریالیست ها را
با قاطعیت
بر هم می زند
صد سال است که...
ازحضور او می ترسند و می لرزند...
و گواه این هراس مدام ...
این همه دسیسه سازیشان
آنان نیز خوب می دانند
طلوع دوبارۀ این خورشید
حتمی ست
از این رو ... راضی به تعویق
و مدام در فکر دسیسه ای تازه
نگاه کنید...
چه زیباست قامت استوار او
و چه پرامید است نگاه او
و چه بی تردید
...
در خیزش دوباره اش...
جهان به یک باره
زیرو رو خواهد شد
دور نیست آن روز
و طلوع آفتاب اگر چه با تأخیر
ولی ...
حتمی و ناگزیر
فرح نوتاش
وین 7 نوامبر 2017
کتاب 7
www.farah-notash.com
تابلو از بوریس کوستودیف
موزۀ مرکزی تاریخ معاصر روسیه