راز سینه ریزها

راز سینه ریزها

سینه ریزها می درخشیدند

در پشت ویترین دکان های طلا

وزنان... با نگاه حسرت بار

دربرق و جلاهای طلا

در رویاهاشان از سوی شوهرانشان 

یک یک آن ها را

 بر گردن خود می آویختند 

و درانعکاس شیشه ای یک لبخند

در دنیای خیال

با غرور ...به همه می گفتند

او... تازه خریده این را

 

چه بود راز سینه ریز ها

و زیور آلات و طلاهای زنان 

مزین با نگین های الوان گوهر 

که با درخشش مدام 

خیره می کردند ... نگاه حسرت آلود زنان  

 

چه کسی می دانست 

بهتر از آقای جواهریان

که هرروز .. از پشت شیشۀ پاک ویترین

همراه می رفت به رویاهای زنان

و آشنا بود با اسرار در بستۀ صندوقچه ها

او هر صبح با هوس سود کلان 

با دقت ... برق می انداخت

آئینه های ریز و درشت دکان با آب دهان

و هرگز با نوسانات پر آشوب طلا

در بازار جهان 

بر سردر دکانش... نمی آویخت پارچه ای

که بر آن نوشته باشند...

 به علت تغییر شغل... حراج 

چون آشنا بود با راز سینه ریز های طلا

نه کسی می گفت و نه کسی می پرسید ...

 که چیست این راز

و چسان شکل یافته این راز در طول زمان

و چون قانونی بی چون و چرا

سینه ریزها همواره مقبول همگان

 

این راز چه هست

این راز بزرگ پنهان

راز اسارت و بردگی زنان ... بوده وهست

راز تهی دستی امروزی یشان

و زندگی بی افق فرداها

 

زنان...اگر چون مردان

دستشان پر بود... از نقدینۀ حال و امروز

و روشن بود آیندۀ دور و نزدیک

در پیری و جدایی ... و دوری از کاشانه

آیا باز با حسرت خیره بر برق طلا می ماندند

و می آو یختند اسکناس ها را در شکل طلا بر گردن

یا که سینه ریز ها ... 

نشان عشق ارباب بی چون و چرای خانه

نه...هرگز

تبعیض به حق انسانی زن... طی اعصار و قرون

و سلطۀ مردان

در حصار تنگ و...  تنگ تر هر خانه

و زنان با دستان تهی امروز

در وحشت از آینده...

ارزشی بس غیر حقیقی 

به سینه ریزهای طلا بخشیده 

که آقای جواهریان 

با تداوم تاریخی آن ... آشنایی دارد

و در هیچ نوسانی از نرخ طلا

هراسیش در دل نیست...

 چون خوب می داند

راز بردگی... و سینه ریز های طلا

 

فرح نوتاش

تهران تیر 1372

Book 2

www.farah-notash.com

Comments are closed.