که را محکوم می سازی
به دنبال که می گردی
هم اینجاست
در من...در تو...
در تک تک آحاد ما
دیکتاتور...دیکتاتور
با جلوسی پر تفرعن
بر تخت تعصب می درآند چشم
با باد پر غرور سر
می گشاید پره بینی
می کشد هر دم حصاری تنگ و بسته
به دور حیطه کوچک یا بزرگ خویش
همین یک فلسفه ...یک تفکر...
یک جهان بینی
یک دین و یک مذهب بهترین است
و ...برای کل جهان کافی ست
به دور ...و به دور
نشنود گوشم دگر حرفی
همه ساکت ...همه ساکت
وگر نه از دیر باز... رسم زمین این بوده
اکنون نیز هست
کشد زنده دگر اندیش در آغوش
همه خاموش...همه خاموش
می پرسم که محکوم است؟
فرح نوتاش
تهران 1372.11.13
Book3
www.farah-notash.com