درۀ رنج ها
در سراشیب تاریک ... و هولناک درۀ رنج ها
هجوم بی محابای اشباح متورم و سیاه
با سر هایی ... از مکعب های لهیده
با فنرهای متحرک ....
و شاخک های لرزان
و بازوانی ... دراز و حریص از هر سو
و ضربه های مداوم
بر بدن خسته ام
و ریزش مرگ بار زهر عداوت
بر اعماق خونین شیار خنج ها
با پاهایم سنگین
سنگین و متورم
و گودالی عمیق ... با فشار هر قدم ام
در سینۀ سرد و شل خاک
و باز شدن گوری
تا جهنم سوزان عمق زمین
و این جان و تن درد مند من....... در تلاش رهایی
و دامنم
در کشش سخت چنگ هایی
از پشت سرم
و راه های روبرو بسته
من ...در تنهایی
در ظلمت
در هیاهوی یک طوفان
در اضطراب یافتن یک کور سو
و صدایی ترسناک و سنگین
از خش خش قدم هایی
بروی برگ های خشکیده
و فش فش نفس هایی خیس...
و وهم انگیز...پشت گردنم
انفجار هایی مهیب در دورها
صدای سوت گونه و ممتد یک سرنا...
و همهمۀ وحشیانۀ طبل ها
و بعد...
حجم عظیم سکوت سیاه
مملو از سوراخ هایی ... از زوزۀ گلۀ گرگ ها
و هر بار با وحشت برای یافتن حائل
با هراس...
احساس چندش آور لیزابۀ بزاق گرگی
بر پوست خشک و کشیدۀ دستم
و یورش بو... تعفن شدید
از لاشه هایی با کاسه های سر
تهی از مغز
و چرخش سرسام آور خفاشان در گردا گردم
در فرو رفتن در مرداب
بالا آمدن مرداب
و گم گشتن من در تاریکی
با وحشت
در تنهایی
و جیغ یک کلاغ
و صدای خنده هایی زیر بی شادی
مثل صدای دندۀ ماشین
و صدای خرد شدن دنده هایم...
در زیر... سنگ سیاه
فرح نوتاش
تهران فروردین 1371
Book 2
www.farah-notash.com