او اشعار فارسیکتاب 2 اودهانش ... نیمه باز بوداما... نفسی نداشتچشمانش باز بود ولی ... نگاهی نداشتدستم را پیش بردماینبار ... او نگرفت دیگر حرفی نزد دیگر نگاهم نکردو او... پایان من بودو....منآغاز او فرح نوتاشتهران اردیبهشت1372 Book 2www.farah –notash.com Previous Post آرزوهایم Next Post باران