از سپیده
با یاد پروین صدیقی (سپیده)
من... از سپیده می گویم
از طلوع مشعل صبح
در سلطۀ سیاه بیداد و ارتجاع وتاریکی
آیا در میان شمایان ...
کسی هست که نداند چه رفته است
ویا... که نشناخته باشد تا به کنون
هزاران هزار چشمه های خونین فاجعه
و تکرار فاجعه را...
و حیران نمانده باشد ...
از این همه سرعت در تحمیل پی در پی رنج و الم
...
نکند که تکرار مصائب
ملال خاطری گردد...نه
من از سپیده می گویم
نه از خفقان و سلطۀ غم
من از امید می گویم
و...از فردا
من از تلاش ممتد و ... آرام و بیکران
من از عشق بی حصار و بی پایان
من از سپیده می گویم
از قامتش سخت بر افراشته در مقابل غم
من از سپیده و فردا ... و نه کم
من از بشارت نور و زندگی
ازعطر دل انگیز و دائم ایستادگی
من از شور... از شراره های امید
من... از سپیده می گویم
نه خاموش و فرو رفته در مذلت تسلیم
ونه امروز به فردا ...معلق در بی تفاوتی... پوچی
یا که غرق در حقارت وحشت و ترس
وتلاش در طول عمر عبث
من از لبخند بجای هراس
من از سپیده می گویم
من از دستان گرم کودکی
از چشمان منتظر ش
و از پرسش مدام
پس کو... کجاست این پدرم
کی می آید ...کی می آید پدرم
من ازاشگها... بغض و حسرت او
نشکفته هرگز... خندۀ او
و نشنیده فلک ....
قهقهه های کودکانۀ او
و...
لبخند دائم سپیده در جواب
براستی ... چگونه آرام کرد
یک عمر کودک زخمی خود
نگاه کن ... نگاه کن... چه طولانی است
صف کودکان در انتظار پدر
من از سپیده می گویم
از هزاران هزار ... سپیدها
در کنار صف کودکان انتظار پدر
سپیده... ویک عمر جام خونینش
سپیده و جاودانه لبخندش به حقارت دژخیمان
در تقسیم زندگی
و ... به سهمش
من از سپیده می گویم
فرح نوتاش
وین 16 اکتبر 2016
کتاب 7
www.farah-notash.com